دشمنی یهود نسبت به پیامبر اسلام(ص)
- يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۸ ب.ظ
از دیدگاه قرآن کریم، یهودیان را نمیتوان با مسیحیان با یک نگاه واحد مورد ارزیابی قرار داد. مسیحیان از نظر قرآن کریم، اهل تلاوت کتاب الهی، سجده و مؤمن به خدا و روز قیامت و تمایل به اسلام بودند؛ در حالی که یهودیان متعصّب، لجوج، فتنهانگیز و پیمانشکن بودند و همواره با پیامبر اکرم(ص) از سر عناد و لجاجت رفتار میکردند و در پی از بین بردن اساس دین اسلام بودند. بنابراین، این دو گروه از اهل کتاب را نمیتوان یکی پنداشت. تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیهای به صورت شفّاف و روشن بیان مینماید و یهودیان را سرسختترین دشمنان اسلام به شمار میآورد.
متن کامل در ادامه مطلب...
یهودیّت در حجاز
یهودیان را از آنرو یهودی میخوانند که منتسب به یهودا، فرزند
حضرت یعقوب(ع) هستند؛ یا آنکه «یهود» اسم قبیله یا شهری بوده است.
یهودیان در زمان بعثت، به صورت نیمه گستردهای در سرزمین حجاز حضور داشتند. تمرکز آنان، چنانکه یعقوبی اشاره میکند، بیشتر در منطقه یثرب و یمن بود. از برخی از منابع به دست میآید که برخی از طایفههای بزرگ یثرب از «اوس» و «خزرج» نیز به دلیل همنشینی با یهود در محلّههای «خیبر» و «بنیقریظه» یهودی شدند. مسعودی نیز به تمایل عرب به دین یهود اشاره کرده است.
در اینکه آنان چگونه در حجاز سکونت گزیدند، از سوی دانشمندان و مورّخان، حدس و گمانهایی ذکر شده است؛2 امّا از قرآن کریم، میتوان چنین استنباط کرد که یهودیان بر اساس کتب دینیشان، دریافته بودند که به زودی در این مکان، پیامبری جدید ظهور میکند و به همین سبب، به این سرزمین مهاجرت کردند. قرآن کریم در آیات متعدّدی اشاره میکند که اهل کتاب (یهود) نسبت به پیامبر شناخت داشتند؛ چنانکه میفرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛3 کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] دادهایم همان گونه که پسران خود را میشناسند، او [= محمّد] را میشناسند و مسلّماً گروهی از ایشان حقیقت را نهفته میدارند و خودشان [هم] میدانند.»
از این آیه شریفه و آیات مشابه استفاده میشود که یهودیان با شناخت و آگاهی کامل از ظهور پیامبر اکرم(ص) در مدینه حضور پیدا کردند.
شناخت یهود نسبت به پیامبر اعظم(ص)
به تصریح قرآن کریم، یهود، پیامبر(ص) را میشناختند؛ همانگونه که فرزندان خود را؛ امّا به خاطر حسادت و لجاجت، این شناخت هیچگاه آنان را به حقیقت و راه راست رهنمون نساخت؛ بلکه آنان همواره کتمان حق میکردند: «لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ»4
یهودیان از دشمنان بسیار لجوج و حسود پیامبر اعظم(ص) بودند. قرآن کریم این عدّه را در کنار مشرکان، سرسختترین دشمنان نسبت به مسلمانان معرفی نموده است: «لَتَجِدَنَّ أشَدَّ النّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذینَ أشْرَکُواّ»5 یکی از مهمترین علل درگیریهای یهود با پیامبر اعظم(ص) حسادت آنها نسبت به آن حضرت بود. یهودیان نسبت به پیامبر اکرم(ص) حسادت میورزیدند؛ زیرا آن حضرت از بنیاسرائیل نبود؛ بلکه از نسل حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم(ع) بود؛ چنان که کعب بن اسد، رئیس بنیقریظه خطاب به یهودیان گفت:
ای طایفه یهود! در این موقع (در جنگ با پیامبر) به محمّد ایمان آوریم. به خدا سوگند! بر تمام شما روشن است که این همان کسی است که بشارت او در کتاب شما آمده است و چیزی جز حسادت مانع متابعت ما از او نشده است؛ زیرا این پیامبر از نسل بنیاسرائیل نیست.6
دشمنی یهود نسبت به پیامبر اعظم(ص)
از دیدگاه قرآن کریم، یهودیان را نمیتوان با مسیحیان با یک نگاه واحد مورد ارزیابی قرار داد. مسیحیان از نظر قرآن کریم، اهل تلاوت کتاب الهی، سجده و مؤمن به خدا و روز قیامت و تمایل به اسلام بودند؛ در حالی که یهودیان متعصّب، لجوج، فتنهانگیز و پیمانشکن بودند و همواره با پیامبر اکرم(ص) از سر عناد و لجاجت رفتار میکردند و در پی از بین بردن اساس دین اسلام بودند. بنابراین، این دو گروه از اهل کتاب را نمیتوان یکی پنداشت. تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیهای به صورت شفّاف و روشن بیان مینماید و یهودیان را سرسختترین دشمنان اسلام به شمار میآورد.7
برخوردها و جنگهای روانی یهود
مخالفتهای گسترده یهودیان، هم مخالفتهای روانی را شامل میشود و هم مخالفتهای نظامی و عملی را در بر میگیرد. مهمترین برخوردهای روانی آنها بر ضدّ پیامبر اعظم(ص) بدین شرح است:
1. منحرف کردن افکار و تلبیس حقّ و باطل
یکی از شیوههای خطرناک جنگ روانی، منحرف کردن افکار از موضوع اصلی و مشغول کردن اذهان عامّه به مسائل فرعی و حاشیهای است.
در عصر پیامبر(ص)، یهود از این شیوه استفاده میکردند.
آنان پرسشهایی را مطرح مینمودند؛ امّا نه با انگیزه تحقیق در صدق رسالت و کشف حقیقت بلکه برای اشکالتراشی و خلط حقّ و باطل. پرسشهای آنان مربوط به اصل و ماهیّت دعوت پیامبر(ص) نبود؛ بلکه آنان از موضوعاتی سؤال میکردند که ارتباطی به دعوت نداشت و اساساً در شأن پیامبر نبود. این پرسشها در واقع، برای تشویق در افکار عامّه و اذهان تودههای مردم و مشغول ساختن آنها به مسائل فرعی و حاشیهای و منحرف کردن افکار و اندیشهها از مسائل اصلی مطرح میگردید.
ابن اسحاق با اشاره به حسادت یهود، نسبت به پیامبر اعظم(ص)، مینویسد: آنان پیوسته سؤالاتی از روی لجبازی و عناد از پیامبر میپرسیدند و در تلبیس حقّ و باطل میکوشیدند. در قرآن کریم، آیات فراوانی در پاسخ به سؤالات یهودیان نازل شده است.8 برای نمونه،یهودیان میگفتند: ای محمّد! برای ما از آسمان کتابی بیاور که آن را بخوانیم. نهرهایی برایمان جاری ساز تا تو را پیروی کنیم و به تو ایمان بیاوریم.9
با توجّه به خواسته آنان، خباثتهای یهودیان در جنگ روانی علنی با پیامبر گرامی(ص) آشکار میشود. آنها اگر کتاب آسمانی میخواستند، مگر قرآن، کتاب الهی و آسمانی نبود؟ مگر پیامبر با این معجزه جاوید خود، با آنان و کفّار تحدّی ننمود؟ با این حال، آنان نهرهای جاری نیز میطلبیدند. روشن است که انگیزه آنها از این خواستهها، چیزی جز منحرف کردن اذهان عمومی مردم از موضوع اصلی و مهمّی که پیامبر(ص) برای آن برانگیخته شدند، نبود.
توحید و پرستش خدا و ادّعای نبوّت و راهنمایی بشر و به سعادت رساندن مردم، ربطی به ساختن نهرها و جویبارها ندارد. هدف از طرح این گونه سؤالها و درخواستها صرفاً این بود که اذهان عرب را نسبت به مسائل مادّی تحریک کنند و در سرزمینهایی که خشک و تفتیده بود و به شدّت به آب نیاز داشت، این مسائل به راحتی میتوانست مردم را به بیراهه بکشاند و آنها را علیه پیامبر(ص) بسیج کند که اگر او بر حقّ است، برای ما در این دشتهای تفتیده و خشک، نهرهای روان جاری سازد.10
پیامبر اکرم(ص) میدانست که یهودیان از این درخواستها چه انگیزهای دارند. آنان در گذشته نیز از حضرت موسی(ع) چنین درخواستهایی کرده بودند و مائده آسمانی برای آنها نازل شد؛ ولی آنان باز هم ایمان نیاوردند.
پیامبر گرامی(ص) بدون اعتنا به چنین بهانهجوییهایی، راه خود را پیمود و از راه اصلی، که برای آن به رسالت مبعوث شده بود، دست بر نداشت و آنان هرگز نتوانستند پیامبر(ص) و دیگر مسلمانان را از راهشان باز دارند و با منحرف کردن افکار، به انحراف بکشانند.
2. غافلگیر کردن
یهودیان با هدف مشغول نگه داشتن ذهن پیامبر(ص) و غافلگیری آن حضرت، سؤالاتی مطرح میکردند که به زعم خودشان پیامبر(ص) نتواند به آنها پاسخ دهد و بدینسان، حضرت را در تنگنا قرار دهند و ذهن مبارکش را مشغول دارند. یکی از این سؤالها میعادگاه قیامت بود؛ امّا خداوند در چنین مواردی، به کمک پیامبرش میآمد و پاسخ آنان را میداد. خداوند در پاسخ سؤال آنان که از قیامت پرسیده بودند، میفرماید: «از تو درباره قیامت میپرسند [که] وقوع آنچه وقت است. بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمیسازد. [این حادثه] بر آسمان و زمین گران است؛ جز ناگهان بر شما نمیرسد. از تو میپرسند، گویا تو از زمان وقوع آن آگاهی. بگو:علم آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمیدانند.»11
یهود دستبردار نبود. از آن حضرت میپرسیدند: ای محمّد! این خداست که مخلوقات را آفریده، خدا را چه کسی آفریده است؟ پیامبر از چنین سؤالی برآشفته شد؛ امّا خداوند در پاسخ فرمود: «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدُ اللهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدُ.»12
3. شکآفرینی و تشکیک در نبوّت
هدف از سؤالات یهودیان، کشف حقیقت نبود تا با ارائه پاسخ، قانع شوند و تسلیم حق گردند. آنها سعی میکردند با سؤالهایی از این قبیل، پیامبر را مشغول نگه دارند و با شیوه شک آفرینی، عدّهای را از آن حضرت جدا سازند یا کسانی را که میخواهند به این دین بگروند، از این کار باز دارند. از این رو، به وسوسهانگیزی و تشکیک در توحید که اساس نبوّت است، میپرداختند و پس از اینکه پیامبر با قرآن به آنها پاسخ میداد، باز هم مجاب نمیشدند و به مغالطه روی آورده و میپرسیدند: ای محمّد! خدا را برای ما توصیف کن. آفرینش او چگونه است؟ دست و بازویش چگونه است؟! این در حالی بود که عالمان آنها بر اساس تورات، میدانستند که خداوند جسم نیست و اعضا ندارد.13 بار دیگر وحی نازل شد و خداوند در پاسخ آنان فرمود:
«و خدا را آنچنان که شایسته است، به بزرگی نشناختهاند و حال آنکه روز قیامت زمین یک سره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در هم پیچیده و در دست اوست. او منزّه و برتر است از آنچه بدو شرک میورزند.»14
4. تبلیغات سوء
یهودیان همواره علیه اسلام و پیامبر اکرم(ص) تبلیغات سوء مینمودند. این تبلیغات حتّی پیش از بعثت آن حضرت آغاز گردیده بود. آنان که نشانههای ظهور بعثت رسول خدا(ص) را در کتاب آسمانی خودشان خوانده بودند، هر گاه تمرّد و تخلّفی از اعراب «یثرب» مشاهده میکردند، آنها را تهدید میکردند که به زودی پیامبری مبعوث خواهد شد و یهودیان از او پیروی میکنند و عربها را به دست او خواهند کشت بدینروی، هم یهودیان و هم دو قبیله اوس و خزرج انتظار چنین پیامبری را میکشیدند و عربهای یثرب آرزو میکردند که در اطاعت وی از یهودیان سبقت بگیرند. طعنه دیگری که یهودیان به عربها میزدند، تعبیر آنان از اعراب به عنوان بتپرستها بود که اعراب را بر آن میداشت تا آرزو کنند که آیین و کتابی همانند یهود داشته باشند. این تبلیغات یهود پیش از اسلام، زمینهساز پذیرش این دین توسط دو قبیله اوس و خزرج گردید که وقتی رسول خدا(ص) اسلام را در موسم حج بر آنان عرضه داشت، بدون چون و چرا پذیرفتند و دو بیعت منعقد نمودند.
البتّه تبلیغات سوء همواره کارساز نیست؛ گاهی نتیجه عکس میدهد و اثر نامطلوب آن به تبلیغ کننده باز میگردد. این تبلیغ به تبلیغات خنثی و بی اثر موسوم است. تبلیغات سوء یهودیان از این نوع تبلیغ بود و تبلیغات مخالف آنان، چه پیش از اسلام و چه پس از ظهور این دین الهی، نفوس اعراب را برای پذیرش اسلام آماده کرد.
مسیحیان صدر اسلام بر خلاف یهودیان، با پیامبر(ص) عاقلانهتر رفتار نمودند. با آغاز دعوت علنی اسلام، نصارای نجران هیئتی را به سوی مکّه اعزام کردند تا آئین جدید را شناسایی کرده، اخبار آن را برایشان بیاورند.
هیئت اعزامی پس از اینکه در مکّه، محتوای دعوت پیامبر(ص) و آیات قرآن را شنیدند، بلافاصله ایمان آوردند و اسلام اختیار کردند. آنان در واقع، جویای حقیقت بودند و با شناخت حقّانیت اسلام، به آن گرویدند. کفّار مکّه بسیار تلاش کردند که آنان را از ایمان به دین جدید باز دارند؛ امّا آنان به گفتار آنها گوش ندادند.
برخوردهای فیزیکی و درگیریهای عملی یهود
اهل کتاب، به خصوص یهودیان، به تبلیغات سوء علیه پیامبر اعظم(ص) و جنگهای روانی اکتفا نکردند؛ بلکه به برخوردهای فیزیکی و جنگهای عملی نیز روی آوردند. آنان با اینکه پیمانهایی با پیامبر اعظم(ص) داشتند؛ امّا به اقداماتی همچون حمایت از مشرکان، همکاری با آنان، تفرقهافکنی میان مسلمانان، ایجاد اغتشاش و آشوب در جامعه اسلامی و همکاری با منافقان مدینه دست میزدند. از همه مهمتر اینکه تصمیم به نابودی و از بین بردن اساس اسلام گرفتند، به ویژه در جنگ «احزاب»، بسیار کوشیدند که کار مسلمانان را یکسره سازند.
یهودیان از اینکه در درون شهر مدینه قرار داشتند، به راحتی میتوانستند از این موقعیّت سوء استفاده کنند و امنیّت مسلمانان را بر هم زنند.
1. تحریک دشمنان پیامبر و همکاری با مشرکان
پس از اینکه طرحها و نقشههای یهودیان ناکام ماند و هر روز بیش از پیش اسلام گسترش یافت، بر تعصّب و حسادت یهودیان نیز افزوده شد. بدین روی، یهودیان، که مستأصل و درمانده شده بودند، همکاری عملی خود را با مشرکان بر ضدّ پیامبر(ص) آغاز کردند؛ چنانکه جنگهای «اُحد» به دلیل تحریک قریش توسط یهودیان «بنی قینقاع»، «احزاب» با تحریک قریش و قبایل اطراف، توسط یهودیان «بنی قریظه» و برخی از درگیریهای دیگر به تحریک و هم پیمانی یهودیان انجام گرفت.
یهودیان «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» با دشمنان پیامبر(ص) و مشرکان همپیمان شدند که در صورت حمله آنها از خارج، یهودیان از داخل مدینه به مسلمانان حملهور شوند. یهودیان «بنی قریظه» با احزاب همکاری کردند و برای ریشهکن کردن مسلمانان، 1500 قبضه شمشیر، 2000 نیزه، 300 دست لباس جنگی زرهی و 1500 سپر و چوب دستی فراهم آوردند. 15
در ماجرای جنگ «احزاب» بود که برای پیامبر(ص) خبر آوردند که «بنی قریظه» پیمانشکنی کردهاند. آن حضرت کسی را فرستاد که تحقیق کند. او خبر آورد که آنها دژهای خود را اصلاح کرده و افراد و حیواناتشان را گرد آوردهاند. پیامبر(ص) افسران برجسته خود، سعد بن معاذ (رئیس اوس)، سعد بن عباده (رئیس خزرج) و اسید بن حقیر را مأموریت داد که درباره این مسئله بیشتر تحقیق کنند و اگر میتوانند با آنها مذاکره نمایند تا از تصمیمشان منصرف شوند. آنها صحّت مسئله را کشف کردند. صحابی رسول خدا(ص) یهودیان را به خدا و پیمانی که بسته بودند، قسم داد؛ امّا کعب فحّاشی کرد و گفت: پیمان را شکسته است و دیگر بر نمیگردد. 16
2. همکاری با منافقان
یهودیان مدینه در مخالفت با پیامبر اعظم(ص) از هیچ کوششی دریغ نمیورزیدند، آنان برای تحقّق اهدافشان، به هر کاری دست میزدند. یکی از این تلاشهای یهودیان در مخالفت با پیامبر اعظم(ص)، همکاریهای عجیب آنان با منافقان اوس و خزرج بود؛ امّا غالباً پیامبراکرم(ص) توسط وحی از توطئه آنها با خبر میگردید. طبق نوشته ابن اسحاق در سیرهاش، قریب یکصد آیه از سوره بقره درباره منافقان و یهودیان نازل شده است.
3. جنگ و درگیری با مسلمانان
یهودیان «بنی قینقاع» اوّلین گروه یهودی بودند که پیمانشکنی نمودند و دست به آشوبهای اجتماعی زدند و با ایجاد تحریک و آشوب، نظم جامعه اسلامی را بر هم زدند و زمینههای درگیری با مسلمانان را فراهم ساختند. در یکی از روزها، زنی عرب به بازار یهود «بنیقینقاع» رفت که چیزی بفروشد، در دکّان زرگری منتظر نشست. یهودیان از او خواستند که نقاب از صورت بردارد. او از این کار خودداری کرد. زرگر پنهانی گوشهای از دامن او را به کمرش بست، وقتی زن مسلمان از جا بلند شد، قسمتی از بدنش نمایان شد و یهودیان به او خندیدند. زن فریاد کشید و مسلمانان را به کمک طلبید.
مردی از مسلمانان حمله برد و زرگر را کشت. یهودیان نیز هجوم بردند و آن مسلمان را کشتند. بدین سان، یهودیان زمینه درگیری با مسلمانان را فراهم میآوردند.پس از جنگ بدر، توطئههای یهودیان بنیقینقاع افزایش یافت و پیامبر(ص) را تهدید کردند که جنگ با مردم مکّه تو را فریب ندهد! آنان مرد جنگ نبودند، ما اگر با تو جنگ کنیم، نشان خواهیم داد که جنگ چیست!17 یهودیان بنی قینقاع با این جملات نابخردانه، بر پیمانشکنی خود صحّه گذاشتند و به طور آشکارا، اعلان نبرد نمودند. یهودیان بنی قریظه نیز پس از پیمانشکنی، تصمیم گرفتند به مدینه حمله ببرند. بدین روی، حیّ بن اخطب را نزد قریش و بنی غطفان فرستادند و دو هزار نیروی جنگی خواستند تا شبانه به مدینه حملهور شوند.
4. توطئه قتل پیامبر(ص)
یهودیان به پیمانشکنی، ایجاد آشوبهای اجتماعی و همکاری با مخالفان و دشمنان پیامبر اعظم(ص) اکتفا نکردند و دست به اقدام خطرناک دیگری نیز زدند.آنان تصمیم گرفتند شخص پیامبر(ص) را از بین ببرند؛ بدین امید که مسلمانان خود به خود از هم بپاشند. این نقشه خطرناک را یهودیان بنی نضیر میخواستند، اجرا نمایند. آنان پس از جنگ احد، پیمانشکنی کردند. خبر پیمانشکنی آنان به پیامبر اعظم(ص) رسید. ایشان برای آنکه از منویات و طرز تفکّر یهودیان بنینضیر آگاه گردد، همراه گروهی از افسران خود، عازم دژ آنها گردید. رسول خدا(ص) در پای قلعه و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشستند 18 و با سران بنی نضیر مشغول گفتوگو گردیدند. یهودیان با تعارفات و چرب زبانی، پیامبر را مشغول نگه داشته بودند تا یکی از آنان، عمرو بن حجاش نضری از بالای بام، سنگی بر سر پیامبر افکنده، آن حضرت را به شهادت برساند؛ امّا پیامبر(ص) به دلیل رفت وآمدهای بیشمار و مشکوک و چربزبانیهای زیاد، به توطئه پی برد یا اینکه فرشته وحی پیامبر(ص) را آگاه ساخت. پیامبر مجلس را ترک گفت و به مدینه بازگشت. یاران پیامبر(ص) نیز پس از مدّتی انتظار، وقتی مطمئن شدند که پیامبر(ص) باز نمیگردد، در مدینه به محضر پیامبر شرفیاب شدند و از توطئه یهود آگاه گردیدند.
یهودیان، چه به صورت گروهی و تشکیلاتی چه فردی، همواره در پی مخالفت و دشمنی با پیامبر بودند. یکی دیگر از توطئههای یهود برای قتل رسول خدا(ص) اقدام زینب، دختر حارث، خواهر مرحب یهودی بود که بزغاله بریانی را مسموم کرد و نزد رسول خدا(ص) آورد. پیامبر اعظم لقمهای از آن برداشت که ناگهان گوشت بریان شده به سخن در آمد و گفت: به زهر آلوده است. 19
برخورد مسالمتآمیز پیامبر با یهود
پیامبر اکرم(ص) برخوردهای گوناگونی با یهودیان داشت که از این میان، تنها جنگهای آن حضرت با بنی قینقاع، بنینضیر، بنیقریظه و خیبر شهرت یافته است؛ امّا درباره برخوردهای مسالمتآمیز میان رسول خدا(ص) و یهودیان کمتر سخن به میان آمده است. بنابراین، شایسته است برخوردهای مسالمتآمیز آن حضرت با یهود نیز مورد توجّه و بررسی قرار گیرد. برخی از مهمترین برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر(ص) عبارت است از:
1. پیمان عمومی با یهود
مورّخان به پیمانهای پیامبر با یهود اشاره کردهاند؛ امّا به متن آنها چندان توجّهی نشده است؛ مثلاً هنگام گزارش جنگهای آن حضرت با سه گروه یهود، مینویسند: پیامبر با آنان پیمانی داشت که آنها نادیده گرفتند؛20 ولی موادّ این پیمان را بیان نکردهاند. تنها دو مورد از این قراردادها به طور کامل ثبت شده که یکی مربوط به همه گروههای مدینه است و به پیمان عمومی و موادعه یهود معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه بنینضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع است.
در قراردادی که پیامبر(ص) میان مهاجران و انصار منعقد نمود، در آن از یهود هم فراوان یاد شده است. تنها ابن هشام متن این قرارداد را از ابن اسحاق روایت کرده و ابوعبید ـ معاصر
ابن هشام ـ نیز در کتاب «الاموال» آن را آورده است. 21 از آن به بعد، برخی از تاریخنگاران آن را یادآوری نمودهاند؛ امّا متأسّفانه مورّخانی همچون ابنسعد، ابن خیّاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی به آن اشارهای نکردهاند. متن این پیمان طولانی است. در اینجا، تنها به بخشهایی از آن، که مورد نظر است، توجّه میکنیم:
بسم الله الرّحمن الرّحیم. این نوشتهای است از محمّد پیامبر، بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند... هر یهودی از ما پیروی کند، یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد... یهود هنگام جنگ، همراه مسلمانان هزینه جنگی را میپردازند.
یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملّتند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، امّا هر که ستم کند خود و خانوادهاش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان «بنی نجّار»، «بنیحارث»، «بنی ساعده»، «بنی جشم»، «بنی اوس»، «بنی ثعلبه»، «جفنه» و «بنی شطیبه» همان حقوق
«بنی عوف» ثابت است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمّد(ص) از این مجموعه بیرون نمیرود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هر که دیگری را ترور کند، خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده، مگر اینکه به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود میپردازند ... قریش و دوستانشان پناه داده نمیشوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد، همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالیشان نیز از این حقوق برخوردارند. 22
این پیماننامه را تعداد زیادی از سیرهنویسان و تاریخنگاران ذکر کردهاند. این قرارداد ـ همانگونه که پیداست ـ میان مهاجران و قبایل مسلمان و یهودیان انصار 23 بسته شد. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده، شهرتی ندارند و در گزارشهای تاریخی توجّه چندانی به آنها نشده است. گویا این یهودیان همان کسانیاند که یعقوبی دربارهشان میگوید: گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند. 24 این گروهها به خاطر اوس یا خزرجی بودنشان کمترین تنشها را با مسلمانان داشتند. به نظر میرسد این دسته از یهودیان به تدریج، اسلام آوردند و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشتند. نامگذاری این قرارداد به موادعه یهود چندان درست نیست؛ زیرا طرفهای اصلی آن مهاجران مکّه و انصار مسلمانان مدینه بودند. به هر حال، یهودیان موضوع این قرارداد، چه یهودیان معروف باشند چه نباشند، باید توجّه داشت که از جمله یهودیانی بودند که پیامبر(ص) با آنان با مدارا و مسالمتآمیز رفتار نمود و طبق این پیمان، حتّی از نظر حقوق، با مسلمانان برابر شمرده شدند. این سیره عملی رسول خدا(ص) با اهل کتاب و آنهایی بود که با پیامبر و اساس پیمان و قرارداد همزیستی میکردند.
2. پیمان با سه گروه معروف یهود
این پیمان از مهمترین نمونههای برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر با یهود است. متن این قرارداد را که رسول خدا(ص) با سه طایفه بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع امضا کرده، مرحوم طبرسی در «اعلام الوری» از علیّ بن ابراهیم نقل کرده است. متأسّفانه این متن هم مورد بیتوجّهی همه مورخّان قرار گرفته و هیچکس قبل و بعد از طبرسی آن را به طور کامل نیاورده است.
علیّ بن ابراهیم نقل میکند: یهود بنی قریظه و بنینضیر و
بنی قینقاع نزد پیامبر آمدند و گفتند: ای محمّد! ما را به چه میخوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و رسالت خودم که من فرستاده اویم. من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و دانشمندانتان به شما گفتهاند که از مکّه ظهور میکنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ میکنم... یهودیان گفتند: آنچه گفتی شنیدهایم. اکنون آمدهایم که با این شروط با تو صلح کنیم، که نه با شما باشیم و نه علیه شما؛ به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را که علیه توست، یاری نکنیم و متعرّض یارانت نشویم. تو هم متعرّض ما و دوستانمان نشوی تا ببینیم کار تو و قومت به کجا میانجامد «حتّی ننظر الی ما یصیر أمرک و أمر قومک» پیامبر(ص) خواسته آنان را پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که مضمونش این بود:
یهودیان علیه پیامبر یا یکی از یارانش، با زبان، دست، اسلحه و مرکب، نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه در روز، نباید اقدامی انجام دهند و خداوند بر این پیمانگواه و کفیل است. پس اگر یهود این تعهّدات را نادیده بگیرد، رسول خدا میتواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر کند و اموالشان را غنیمت بگیرد.
آنگاه برای هر قبیلهای از یهودیان نسخهای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنی نضیر حیّ بن اخطب، مسئول پیمان بنی قریظه کعب بن اسد و مسئول پیمان بنی قینقاع مخیریق بود که هر سه نفر پیماننامه را امضا کردند. 25
3. تلاش برای صلح با خیبر
گزارش زیر نشان میدهد که این سفر برای گفتوگوی صلحآمیز به خیبر انجام شد، نه برای جنگ و کشتار. در گزارش ابن هشام آمده است: در ماه رمضان سال ششم هجری قمری، به پیامبر(ص) خبر رسید که یهود خیبر و مشرکان اطراف آن درصدد جمعآوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا(ص) برای بررسی اوضاع خیبر عبدالله بن رواحه و سه تن دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه مخفیانه به خیبر، رفتند و مطالبی از اسیر ـ که پس از ابورافع به فرماندهی و ریاست خیبر گمارده شده بود ـ شنیدند. سپس به مدینه برگشته، اطّلاعات خود را در اختیار پیامبر گذاشتند. مدّتی بعد (در ماه شوّال) آن حضرت یاران خود را خواست و این بار عدّه زیادتری را به همراه عبدالله، روانه خیبر کرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند، اعلام کردند که از سوی پیامبر(ص) آمدهاند؛ از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست.
آنگاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اسیر گفتند: اگر نزد پیامبر آیی، به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاست خواهد گماشت. اسیر پس از پافشاری مسلمانان، پذیرفت که همراه آنان برود؛ امّا مشاوران او گفتند: محمّد کسی نیست که به بنیاسرائیل ریاست بدهد. اسیر گفت: درست است، ولی ما از جنگ خسته شدهایم. سپس همراه سی نفر از یهودیان به سوی مدینه به راه افتادند. در دوازده کیلومتری خیبر، اسیر از رفتن به نزد پیامبر(ص) پشیمان گشت و دست به شمشیر برد؛ ولی عبدالله بن انیس که در ردیف او بر شتر سوار بود، پیش از آنکه اسیر حرکتی بکند، ضربهای به پایش زد و سپس او را کشت. دیگر مسلمانان هم با یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند، به جز یک نفر که موفّق به فرار گردید. 26
یکی از نویسندگان با ارائه شواهد متعدّد، به این نتیجه میرسد که سفر مسلمانان به خیبر برای جنگ و کشتار خیبریان نبود؛ بلکه تلاشی در جهت صلح و حرکتی برای برقراری زندگی مسالمتآمیز بود. ایشان پس از بیان دلایلی، میگوید: با آنچه گذشت، روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر به خیبر، آن گونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودیاش نبوده است؛ بلکه این سفری سیاسی به منظور گفتوگو برای صلح با خیبریان بوده است؛ ولی چون سرانجام این سفر، کشته شدن اسیر یهودی بوده، این گونه در تاریخ مشهور شده که این حرکت، سریهای برای کشتن اسیر و یارانش بوده است.27
منبع: موعود
پینوشتها:
1. علیّ بن حسین مسعودی، مروّج الذّهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 257.
2. ابن هشام، السیر\ النبویّـ[، ج 4، ص 162؛ سیّد جعفر مرتضی عاملی، الصّحیح من السیر\ النّبی، ج 1، ص 174.
3. سوره بقره (2)، آیه 146.
4. همان.
5. سوره مائده (5)، آیه 82.
6. السیر\ النبویّـ[، ج 2، ص 235 ؛ صفیّ عبدالرّحمن مبارکفوری، باده ناب در سیره پیامبر خاتم، ص 387؛ عبّاس صفائی حائری، تاریخ مجاهدات پیامبر اکرم(ص) و مبارزات دشمنان حق و چگونگی غلبه حق بر باطل، ص 286؛ عبّاس مهرین شوشتری، خاتم النّبین، ج 3، ص 232.
7. مائده (5)، آیات 82 و 83.
8. السیر\ النبویّـ[، ج 1، ص 513.
9. همان، ص 604 ؛ عبدالوهّاب کحیل، نگرشی بر جنگ روانی در صدر اسلام، ترجمه محمّدتقی رهبر، ص 105.
10. نگرشی بر جنگ روانی در صدر اسلام، ، ص 105ـ 106 .
11. اعراب، 187.
12. سوره توحید (112)، آیات1 ـ 4.
13. نگرشی بر جنگ روانی در صدر اسلام، ، ص 107.
14. سوره زمر (39)، آیه 67.
15. ابن عمرو وافدی، المغازی، ج 2، ص 458؛ ابن عبدالبر، الدرر فی الاختصار المغازی و السیر، ص 183.
16. السیر\ النبویّـ[، ج 3، ص 51 ؛ علی اکبر حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام (از دوران جاهلیّت تا عصر امویان)، ص 232.
17. السیر\ النبویّـ[، ج 3، ص 239.
18. جعفر سبحانی، فروغ ابدیّت، ج 2، ص 92؛ السیر\ النبویّـ[، ج 3، صص 199 ـ 202.
19. ر.ک. مصطفی صادق، «برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر(ص) با یهود» مجلّه تاریخ اسلام، ش 2.
20. السیر\ النبویّـ[، ج 1، ص 501 ؛ ابوعبید (قاسم بن سلام) کتاب الاموال، ص 291.
21. برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر(ص).
22. السیر\ النبویّـ[، ج 2، صص 220 ـ 223.
23. منظور از یهودیان انصار کسانی است که از دو طایفه معروف انصار، یعنی «اوس» و «خزرج» بودند؛ ولی به دلایل متعدّد که در کتب تاریخی یاد شده است، آنان یهودی شده بودند. یهودیان پیش از اسلام خود را دین برتر میخواندند و بسیاری از مردم نیز بر این باور بودند و گفتههای آنان را قبول داشتند یا دست کم اینکه در برابر بتپرستی، آیین یهود را برتر و پیشرفتهتر به حساب میآوردند. از این رو، تعداد بسیاری از دو طایفه اوس و خزرج قبلاً آیین یهود را پذیرفته بودند. یهودیانی که از دو طایفه اوس و خزرج بودند، به دلیل طایفههایشان کمترین تنش را با مسلمانان داشتند و حتّی در جنگها با مسلمانان همکاری مینمودند و با یاری آنان میشتافتند.
24. احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 370.
25. فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 157؛ محمّد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 19، ص 110.
26. ابن عمرو وافدی، المغازی، ج 1، ص 566 ؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 70.
27. مصطفی صادقی، پیشین، ج 1، ص 556.