یا اباصالح المهدی

یا قائم آل محمد

یا اباصالح المهدی

یا قائم آل محمد

یا اباصالح المهدی

به امید ظهور مولا و سرورمان امام زمان(عج)که صدالبته نزدیک است...

پیوندهای روزانه

اشعار و مناجات از شعرای اهل بیت (ع)

تمامی اشعار در ادامه مطلب....



این اشک دونه دونه خداخودش میدونه
بـرا غـم تـو بـوده ،الـهی کـه بـمـونه
نیومدن حدی داره،بگو میام سراغت
چقد عذابم میدی،چشام مونده به راهت
درگیربادقایقم ،زدست من رفته حساب
حالاکه تقدیرم اینه،بذا ببینمت به خواب
قهرم باجمعه هاعزیز،زندگی بی رنگ شده
دیگه چه جوربایدبگم ،دلم برات تنگ شده
لعنت بنام فاصله ، که بین ما قدم گذاشت
وصالموبه توگرفت زخمی روپیکرم گذاشت
لعنت بنام فاصله،که بین ماقدم گذاشت
نخواست ببینمت آقا،چون چشم دیدن و نداشت
تموم ذرات وجود،پره زشوق دیدنه
بزرگترین آرزو،صوت توروشنیدنه
حس عجیبی دارمودلم داره شور میزنه
امشب تپشهای دلم ،داره چه ناجورمیزنه
یه حسی توی دل میگه،وای نشه حاجت نگیری
روی آقاتو نبینی،یه وقتی ناکام بمیری
توروقسم به مادرت،بشکن طلسم دوریو
پایون بده به این غمم،این انتظار زوریو
کابوس شبهای منه،اینکه کنارت نباشم
توطلب یاری کنی،غلامویارت نباشم
هوای این دوچشمام ،بارونیه همیشه
خیال با توبودن ،ازم جدانمیشه
بارون زده دوباره به این چشای خسته
بشکنه اون وجودی که قلبتو شکسته
قولی میدم توهم یه قول،نذار که بی تو باشم
من وزمن جداکن و ،نذار ازت جدا شم
سروده:عبدالحسین شفیع پور




الا ای یوسف گمگشته ی کنعان زهرا
ز پشت پرده ی غیبت برون شو ، جان زهرا
ببین رخسار زردم ، پر از اندوه و دردم
ولی اللهِ اعظم ، بیا دورِت بگردم
بیا و ببین ، تو ای مهجبین ، که بر غفلت اسیرم
بده با وفا ، به راه خدا ، فقیرم من فقیرم
گل فاطمهگل فاطمهاباصالح یا مهدی
******
دمی یاد غریبی ات نبودم ، وای بر من
دگر بر دوری ات عادت نمودم ، وای بر من
الا ای قبله ی جان ، شدم بیمار عصیان
بده چشمی که باشد ، ز هجران تو گریان
منم سر به زیر ، به دنیا اسیر ، الا ای هل اتایی
شدم روسیاه ، ز فرط گناه ، بگو پس کی میایی
گل فاطمهگل فاطمهاباصالح یا مهدی
******
فدای ناله هایت هر سحر گاه و شبانگاه
به یاد کوچه و کرببلا داری به لب آه
گهی یاد شهیده ، که قدّش شد خمیده
و گاهی هم به یاد ، امام سر بریده
غم کوچه و ، غم کربلا ، دلت را کرده محزون
بود در بکا ، به سوز و نوا ، روان از دیده ات خون
گل فاطمهگل فاطمهاباصالح یا مهدی

شاعر : سید محسن حسینی





بهارِ دل ز فراقت شده خزان آقا
میان گلشن خود خار را مران آقا
دلم گرفته و هجران مرا ز پا انداخت
نمانده است برایم دگر توان آقا
بیا و از سرِمان کم مکن تو سایه ی خود
همیشه سایه ی بالایِ سر بمان آقا
گمان نمی کنم آخر، تو روزیم باشی
چقدر پیر شدند این همه جوان آقا
خیالِ خالِ تو هرگز، به خاک نسپارم
عبیرِ خالِ تو بخشد دوباره جان آقا
به مردمی که همه نان به نرخ روز خورند
مکن عیان رخِ خود را، بمان نهان آقا
"خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب"
اسیرِ خویش گرفتی... بگیر جان آقا
شهادتم برسان تا بسان شاه غریب
شود خضاب محاسن، و خون روان آقا
***
دوباره یاد حسین و دلم کجا که نرفت
کمی اشاره کنم بر لب و دهان آقا
و باز روضه ی شاه غریب و روز دهم
و روضه گشته کمی این سری عیان آقا
دلم گرفته از آن ساعتی که خواهرتان
رساند پیکر خود را دوان دوان آقا
و ناله ای که همه دشت غرق ماتم کرد
و دختران و زنان هم به سر زنان آقا
زبان، دهان، لب و دندان و نیزه ی تو سنان
چه بد، تمام تنت را دهد تکان آقا
خدا بخیر کند گوشه ی خرابه ی شام
که دختر تو بخواهد ز لب بگیرد کام

 

شاعر : محمد جواد شیرازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی